سنگین نشسته برف
غمگین نشسته شب
اندوه من به دل
تشویش من به لب
آتش اگربمیرد
آتش اگر که سایه به صحرا نیفکند
در راه گرگ ها به قافله ها می زنند باز
سیمای بی نوایی و بی برگ باغ ها
بانگ کلاغ ها